چرا از قم؟؟؟
عطاملک جوینی با نثری زیبا و تاثیر گذار، ناقل حکایتی از تسخیر بخارا به دست چنگیزخان است که موی بر تن آدمیراست میکند.
چنگیز پس از فتح بخارا، حرمتی بر مسلمانی ننهاد و با اسب به مسجد جامع وارد شد. از پی او، دیگر مغولان، با اسب و یراق جنگی در مسجد منزل کرده و در آن بساط میگساری و طرب فراهم کردند.
عجب تر آن که صندوقهای قرآن را از کتاب خالی کرده، قرآنها را بر زمین ریخته و صندوقها را آخور اسبان ساختند.
صفحات قران، زیر سمها پاره پاره میشد و ستوران بر آن مدفوع میکردند.
و تلخ تر آن که مشاهیر شهر از ائمه و مشایخ و قضات و سادات و علما و مجتهدان، به تحقیر و تخفیف، شاهد چنین حرمت شکنی بودند، زیرا که به مسجد آورده شده و محافظت از اسبان را بدانان جبر کرده بودند.
در این میان یکی از سادات، که از این نادیدهها در عجب شده بود، از خردمندی پرسید:
«مولانا این چه حال است؟»
انجمن ادبی اسدالله خان(ــثبتـ: کاتبِ ویژه اسدالله خان+ــثبتــ حکایت :خاطرات دختر سرلشگری + ــثبتـــ)
بازدید : 344
پنجشنبه 30 مهر 1399 زمان : 1:38